غزل عشق

دل نوشته های یه دانشجو

غزل عشق

دل نوشته های یه دانشجو

غزل عشق

                                                                                                                                        


لحظه های ناب ،تا حالا حس کردی لحظه های ناب به کِی می گن؟ لحظه هایی که حس می کنی یه جورایی به خدا نزدیک تری

مثلا موقع غروب یا دم سحر انگار عنایت خدا ویژه هست، وقتی باش حرف بزنی بیشتر...

یه جای خلوت یه حس قشنگ یه رابطه عاشقانه یه مناجات از ته دل یه حرف خصوصی که شنوندش فقط خودش باشه چه قشنگه بابا این حسها که بیاد دیگه چه غم داری مطمئن باش که آغوشش  رو برات باز کرده اگه براش گریه کنی بعید می دونم اشکاتو ببینه و نسبت بهت بی تفاوت باشه

این جور که ما وصفشو شنیدیم تو فقط بگو خدا خودش بقیه مراسم ضیافتشو فراهم می کنه ،تو فقط خودت رو براش بشکن؛ خاشع شو؛ نادم شو؛ ببین چطور اون لحظه( ای که من اسمشو میزارم لحظه ناب) آغوش محبتش رو برات باز می کنه و اشک چشمهات رو می خره ،

وای مهربون من، الان که زمان رسیدن همون لحظه های نابِ آغوشت رو برام باز کن بزار گرمای وجودت رو حس کنم، مهربون  من تو لحظه های نابت بیشتر به یادم بیار که به یادت بیافتم تا یه رابطه قشنگ بین من و خودت به و جود بیاد و...

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۱ ، ۱۸:۱۱
علی رضا

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم / همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم /شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم/ شدم آن عاشق دیوانه که بودم/ در نهانخانه جانم گل عشق تو درخشید/ باغ صد خاطره خندید، عطر صد خاطره پیچید/ یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم/ پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم/ ساعتی بر لب آن جوی نشستیم/ تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت / من همه محو تماشای نگاهت/ آسمان صاف و شب آرام ، بخت خندان و زمان رام/ خوشه ماه فرو ریخته در آب/ شاخه ها دست بر آورده به مهتاب/ شب و صحرا و گل و سنگ همه دلداده به او از شباهنگ / یادم آمد تو به من گفتی از این عشق حذر کن/ ساعتی چند بر این آب نظر کن/ آب آیینه عشق گذران است/ تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است/ باش فردا که دلت با دگران است / تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن/ با تو گفتم حذر از عشق ندانم/ سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم/ روز اول که دل من به تمنای تو پر زد/ چون کبوتر لب بام تو نشستم/ تو به من سنگ زدی من نرمیدم نگسستم / باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم/ تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم/ حذر از عشق ندانم، نتوانم/ اشکی از شاخه فرو ریخت/ مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت/ اشک در چشم تو لرزید / ماه بر عشق تو خندید/ یادم آمد که دگر از تو جوابی نشنیدم/ پای در دامن اندوه کشیدم/ نگسستم ، نرمیدم/ رفت در ظلمت شب ، آن شب و شب های دگر هم / نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم/ نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم/ نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم/ بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۱ ، ۲۱:۰۸
علی رضا