غروب دلگیر...
غروب جمعه دلگیر با دعای سمات دل رمیدۀ من می زنه دوباره صدات
نشسته ای به بلندای قله های یقین و زیر پای تو جوشیده نیل دجله، فرات
خودمونیما غروبای جمعه خیلی دلگیره اینطور نیست؟ به امید جمعه ای که از این غروب دلگیر رها بشه و به طلوع ظهور بپیونده.
تعجیل در فرجش صلوات
التماس دعا
آقا جان دل زده ام از تمام شهر
بی تو دلم گرفته از ازدحام شهر
آقا اجازه ! دست خودم نیست خسته ام
در درس عشق من صف آخر نشسته ام
در این کلاس ،عاطفه،معنی نمی دهد
اینجا کسی برای تو بر پا نمی دهد
آقا اجازه ! بغض گرفته گلویمان!
آنقدر رد شدیم که رفت آبرویمان!