شعر کوچه فریدون مشیری
دوشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۱، ۰۹:۰۸ ب.ظ
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم / همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم /شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم/ شدم آن عاشق دیوانه که بودم/ در نهانخانه جانم گل عشق تو درخشید/ باغ صد خاطره خندید، عطر صد خاطره پیچید/ یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم/ پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم/ ساعتی بر لب آن جوی نشستیم/ تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت / من همه محو تماشای نگاهت/ آسمان صاف و شب آرام ، بخت خندان و زمان رام/ خوشه ماه فرو ریخته در آب/ شاخه ها دست بر آورده به مهتاب/ شب و صحرا و گل و سنگ همه دلداده به او از شباهنگ / یادم آمد تو به من گفتی از این عشق حذر کن/ ساعتی چند بر این آب نظر کن/ آب آیینه عشق گذران است/ تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است/ باش فردا که دلت با دگران است / تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن/ با تو گفتم حذر از عشق ندانم/ سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم/ روز اول که دل من به تمنای تو پر زد/ چون کبوتر لب بام تو نشستم/ تو به من سنگ زدی من نرمیدم نگسستم / باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم/ تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم/ حذر از عشق ندانم، نتوانم/ اشکی از شاخه فرو ریخت/ مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت/ اشک در چشم تو لرزید / ماه بر عشق تو خندید/ یادم آمد که دگر از تو جوابی نشنیدم/ پای در دامن اندوه کشیدم/ نگسستم ، نرمیدم/ رفت در ظلمت شب ، آن شب و شب های دگر هم / نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم/ نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم/ نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم/ بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم.
۹۱/۰۹/۱۳
وب نو مبارکه
کاش شروع وبت را با یه چیز بهتر آغاز می کردی!