غزل عشق

دل نوشته های یه دانشجو

غزل عشق

دل نوشته های یه دانشجو

غزل عشق

در آستانه چهلمین روز از پرکشیدن مادرم....

چهارشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۱۳ ب.ظ

یه وقتایی تو زندگی دلتنگ کسانی می شی که روزی داشتی و الان دیگه کنارت نیستن و با حسرت باید یادشون کنی. یعنی هیچ وقت به نبودشون فکر نمی کردی برای همین گاهی وقتا به خواسته هاشون همچین قشنگ جواب نمیدادی یا خیلی ساده از کنارشون میگذشتی.

مثلا اگه بهت می گفتن دلتنگت شدن یا اینکه فلان روز که گفتی میری پیششون، چرا نرفتی و منتظرشون گذاشتی؟ هزار و یک دلیل میاوردی که نشد بیام.

این نشد بیام ها روزی مثل یه بغض تو گلوت گیر می کنن و هزار بار با خودت میگی ای کاش میرفتم، ای کاش اون روز که مامان زنگ زد و گفت امروز بیا خونمون، با سر میرفتم نه اینکه بگم امروز دانشگام، امروز کلاسم، امروز سرکارم، امروز بی حالم، امروز خسته ام، امروز نمی تونم... شاید خیلی هم اتفاق نیافتاده باشه، شاید خیلی انگشت شمار باشن این روزا، ولی همون تعداد کمش هم اینقدر قدرتش زیاده که می تونه یه عمر دچار حسرتت کنه هی با خودت بگی: که ای کاش یه بار دیگه مامانم بود و...  

قدر پدر مادرهاتون رو بدونین تا یه روزی مجبور نشین با حسرت به جای خالیشون نگاه کنین...

شادی روح پدر و مادر عزیز خودم و همه پدر و مادرهای عزیزی که در دل خاک آروم گرفتن
« اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم»



موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۱۲/۰۴
علی رضا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی