غزل عشق

دل نوشته های یه دانشجو

غزل عشق

دل نوشته های یه دانشجو

غزل عشق

شروع صبح صادق

يكشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۱، ۱۰:۰۲ ق.ظ

صدای نماز آقا مهدی داره از اتاق می یاد: الحمد لله رب العالمین... مشغول نوشتن شدم. ساعت شش صبحه. بعد نماز صبح یه نشاطی داشتم که دلم نیومد با کمتر از یک ساعت خواب از بین بِبَرَمش.  امروز خیلی شادم خیلی شاد، شاد ِشاد ِشادِ .اگه خونمون آپارتمانی نبود حتما می رفتم تو حیاط و برای نیم ساعت هم که شده یه نرمش صبحگاهی می کردم. 

روشنایی صبح از پشت پرده داره خودش رو نشون می ده. دقیقا الان، همون لحظه صبحه صادقه. شروع یه صبح تازه برای تلاشی دوباره.  چشمم یکم می سوزه، ولی دارم مقاومت می کنم نخوابم. آخه دیشب تا دیر وقت بیرون بودیم و برنامۀ خوابمون بهم خورد.  باورم نمی شه  امروز قراره بریم مشهد، بلیط قطار گیرش  نیومده بلیط هواپیما گرفته برای ساعت 12 ظهر...

 امروز علیرضا مدرسه نمی ره. منم کارامو کنسل کردم که وسایل سفر رو آماده کنم. جفتشون بلند شدن. سفره صبحونه پهنه. چمدونمون باز،  وسط حال، لباس ها تا شده کنار چمدون. مسواک ، شونه، شارژر موبایل، لب تاب، کتاب دعا، سجاده و... علیرضا گیر داد دومینو یی که تازه براش خریدیم رو بیاره .مشغول چیدنم . از بس اسرار کرد ناچاراً اجازه دادم ، آخه جاگیره. زودتر باید حرکت کنیم که به ترافیک نخوریم. قبل یازده باید فرودگاه باشیم. تقریبا همه چی آماده س. همه لباس پوشیده جلوی آیینه مشغول مرتب کردن سر و ضعشون.

شیر آب و گاز رو بستم. علیرضا آسانسور رو زده  چمدون رو خواستم بردارم، آقامهدی از دستم گرفت و برد گذاشت تو آسانسور. آیه الکرسی خوندم و به در دیوار خونه فوت کردم دستم رو گذاشتم رو کلید و چراغ  جلوی در رو خاموش کردم ،در خونه رو بستم. آیینه آسانسور لبخند های ما رو بهم  هدیه می ده. من به علیرضا، علی رضا به من و آقامهدی به هر دوی ما.

 چرا آژانس نمی یاد؟ خیلی سردمه، داره بارون می یاد.برگشتیم بالا. تا اومدن آژانس لب تاب رو روشن کردم. مشغول نوشتنم. مثل اینکه اومد. داره زنگ می زنه به تلفن خونه. من مشغول نوشتنم، آقامهدی هم داره موهاش رو شونه می کنه. علیرضام مشغول دومینوشه. من مشغول نوشتنم .صدای تلفن رشته افکارم رو پاره کرده . از نگهبانی مجتمع زنگ زدن چرا نمی یاید پایین ماشین اومده منتظرتونه. من مشغول نوشتم. صدای موبایل آقامهدی در اومد. نگهبانی مجتمع س. مشغول نوشتنم. صدای تلفن خونه موبایل من و آقامهدی و اِف اِف ، فضای خونه رو پُر کرده ولی انگشتای دستم همچنان مشغول فشار دادن کلیدهای صحفه کیبورده.

از جا پریدم، صحفه وُرد پر شده از کلمات نامفهوم،ممممممممممممممممممممممم ثثثثثثثثثثثثثثث ذدالتبسطوسسنبیهب زس یبنمسیکبااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ...!  وای خدای من ساعت هشت ونیمه !  حسابی دیرم شده، گوشیم ده تا  تماس بی پاسخ داره. خدایا ! علیرضا از سرویس جا موند. آقا مهدی بیدار شو، پاشو ، پاشو  که دیرت شده !!. مثل اینکه سرموقع نخوابیدن دیشب و سوزش چشم ، بر مقاومت من چیره شدن و کار دستمون دادن.

خدایا پس کو اون همه نشاط صبح صادق؟! ما که موندیم تو صبح کاذب . حالا کی باید علیرضا رو ببره مدرسه؟! حسابی دیرم شده، بعد عمر ی یه زیارت می خواستیم بریما...

 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۱/۱۱/۱۵
علی رضا

نظرات  (۱۹)

ما که نفهمیدیم چی مشهد می ری یا نه؟ یا خواب می دیدی؟ وقت کردی میلت رو چک کن
با خوندن این متن هم ناراحت شدم هم خوشحال!
ناراحت از این بابت که چرا از وب باید بخونم رفتی مشهد وبی خبر رفتی.
خوشحال ازاین بابت که خودم خیلی دلم برا امام رضا ع تنگ شده درسته چند بار موقعیتش پیش اومده اما از کم سعادتی رد کردم و هی به بعدأ موکول کردم،حالا این بعدأ کی میاد امام رضاع خودش میدونه!
اولش خوندن رو ادامه دادم که متوجه شم بلیت برگشتت کی هست اما زودتر از اون چه فکر می کردم برگشتی!وقتی دیدم متن یه جورایی داره خبر از نرفتنت می ده سریعتر خوندم تا بفهمم چی شده ،...که شما از خواب پریدی!! امیدوارم این رؤیا به زودی به حقیقت بپیونده.
سلام
موضوع  جالب
زیارتت قبول.نرفته هم شیرینه.ایشالله قسمت بشه
یه نکته اینکه یه نگاه دیگه به متن بنداز و نوشته رو مرتب کن
پاسخ:
شیرینیش به همین نامرتب بودنشه، خوابم نا مرتب بوده. اگه مرتب بود که راست راسی می رفتیم مشهد، کیجا جون!
۱۶ بهمن ۹۱ ، ۰۹:۱۴ بنیان مرصوص
سلام
زیبا بود مخصوصا اینکه با ابهام همراه بود و در آخر رفع ابهام شد
تصویر پردازی متن هم از صحنه ها زیبا بود(مخصوصا هنگام ورود به اسانسور)
هیجان خوبی را در متن ایجاد کرده بودید باتوجه به اینکه مخاطب در آخر مخاطب یخ می کنه
یاحق
sallam 
ممنون از دعوتت
وبلاگ زیبایی داری بهتون تبریک میگم 
حتما وقتی بروز شدی اطلاع بدی
اگه با تبادل لینک موافق بودی اطلاع بده 

سلام آقا علی رضا!
از وب‌تون خیلی خوشم اومد. احسنت به خاطر استفاده از فونت!

این متن‌تون هم زیبا بود یک داستان جذاب و خواندنی نوشتید. و احسنت دیگر  به قلم خوبتون. متن‌های دیگه‌تون هم زیباست یه نگاهی بهشون انداختم!

لینک شدید.

موفق باشید
یا علی
سلام وب قشنگی داری موفق باشی .بازهم سری می زنم
۱۷ بهمن ۹۱ ، ۲۲:۳۷ یه دخترباحجاب

سلام وب زیبایی داریدممنون ازحضورتون تووبم موفق باشید

یاعلی

سلام بزرگوار ممنونم که به وبلاگم سر زدی.
شما عزیز هم وبلاگ با صفایی داری.
موفق باشی.
یاعلی
۱۸ بهمن ۹۱ ، ۱۱:۴۰ خادم الحسین(ع)

سلام عزیز فامه ی زهرا سلام الله علیها
با تبادل لینک موافقم و وبلاگ قشنگتان را به اسم زیبایش لینک نمودم.
متاسفانه یادم نمیاد چون یه مقداری هم دست کاریش کردم و خیلی از جاهاش رو حذف کردم. ولی اگه پیداش کنم خبرتون میکنم. هرچند که چشم آب نمی خوره.
خواهش میکنم نظر لطف شماست.
دعا بفرمایید ما خادمان را..
راستی یه وبلاگ دیگه هم داریم به اسم سفیر رحمت آدرسش تو لینک های دو نیمه سیب هست. باحضورتون وبلاگ رو منور بفرمایید.
یازهرا س
۱۸ بهمن ۹۱ ، ۲۰:۲۸ لبخند خدا و بندگی من

سلام

ممنونم از حضور پرمهرتون.

وبلاگتون به لیست وبلاگ دوستانم اضافه شد.

با یادش و در پناهش همیشه خندان باشید.

سلام
ممنون می شوم که سری به بنده هم بزنی!
اگر با تبادل لینک موافق بودی ! ندایی بده!
یاعلی
فرهنگ پرواز
پاسخ:
سلام لینک شدین
یاعلی
سلام.ممنونم از حضورتون.:)
بسیار زیبا بود
شما را با چه نامی و با افتخار لینک کنم؟
۱۹ بهمن ۹۱ ، ۱۴:۱۶ خادم علمدار کربلا

سلام
وب واقعا جالبی دارید بدون تعارف
اگر امکان داره و موافق به تبادل لینک هستید بهم خبر بده





ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ۞۞,ּּּּּ ּ ּ ּ ּ \____________________
ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ۞۞,ּ ּ ּ ּ ּ ּ \¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯ֹֹ\
ּ ּ ּ ۞۞ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּּ۞۞,ּּּ ּ ּ ּ\ تبادل لینک کنیم؟؟!! ִ \
ּ ּ ּ۞۞ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ۞ּ ּ ּּ۞۞ـּ ּ ּ ּ\__________________̲̲/_̲
ּ ּ ۞۞ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ۞۞ּ ּ ּ\¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯
ּּ ۞۞ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ۞۞ּ ּ\
ּ ـ۞۞ּ ּ ּ ۞۞ּ ּ ּ ּ۞۞ ּ ּ ּ ּ ـ۞۞ּ ּ \ּ ּ ּ ۞۞
ּ ۞۞ـּ ּ ּ ۞۞ּ ּ ּ ּ۞۞ ּ ּ ּ ـ۞۞ּּ ּ \ּ ּ ּ ּ۞۞
ּ ۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞
ּ ּ۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞
ֹֹֹֹ¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯ ¯¯¯\¯¯¯¯¯¯¯¯
ִ ִ ִ ִ ִ ִ ִ ִ ִִִ ۞ִ۞ ִִִ ִ ִ ִ ִ ִ


سلام خانمی
تلاش خوبیه. ولی روایتش داستان گونه نیست. خاطره وار است. فعلا کاری بهش نداشته باشید. چند مدت بعد بازنویسی اش کنید به صورت داستانی. البته تصویر خوبی از آسانسور ارائه داده اید.
موفق باشید
۲۸ بهمن ۹۱ ، ۱۸:۴۷ سما علیزاده








عالی بود دوست من....
۲۸ بهمن ۹۱ ، ۱۸:۵۰ سما علیزاده
´´´¶¶(¯`v´¯) (¸.•´...¸.•´¸.•*´¨)
´´´´´´´´´¶¶¶(¯`v´¯) (¯`v´¯)i(¸.•´...¸.•´¸.•*´¨)
¶¶¶´´´´´¶¶´¶(¯`v´¯) (¯`v´¯) (¯`v´¯) .¸.•´...¸.•´¸.•*´¨)
´¶¶¶¶¶¶¶¶´´¶(¯`v´¯) (¯`v´¯`v´¯) (¯`v´¯) (¸.•´...¸.•´¸.•*´¨)
´´´¶¶´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶(¯`v´¯) (¸.•´...¸.•´¸.•*´¨)
´´´´´¶¶´¶¶´´´´¶¶¶¶(¸.•´...¸.•´¸.•*´¨)
´´´´¶¶´´´´´¶¶¶(¯`v´¯) (¸.•´...¸.•´¸.•*´¨)
´´´¶¶´¶¶¶¶´´¶(¸.•´...¸.•´¸.•*´¨)´´¶¶¶¶¶´´¶¶´¶´´´´´´´´¶(¯`v´¯)
´¶¶´´´´´´´´¶¶¶´´´´´´¶¶(¯`v´¯) (¯`v´¯)
´´´´´´´´´´´´¶¶´´´´´¶¶(¯`v´¯) (¸.•´...¸.•´¸.•*´¨)
´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶(¯`v´¯) (¸.•´...¸.•´¸.•*´¨)
´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶(¯`v´¯) (¯`v´¯) (¯`v´¯) (¯`v´¯)
´´´¶¶¶¶¶´´´´´´´´¶¶¶´´¶¶(¯`v´¯) (¯`v´¯) (¸.•´...¸.•´¸.•*´¨)
´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´¶¶(¯`v´¯) (¯`v´¯) (¯`v´¯)
´´´´´´¶¶¶¶´´¶¶¶¶¶´´´´¶¶¶(¯`v´¯)(¸.•´...¸.•´¸.•*´¨)
´´´´´´´´¶¶¶´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶(¯`v´¯) (¯`v´¯)
´´´´´´´´´¶¶¶¶´´´¶¶¶¶´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶(¸.•´...¸.•´¸.•*´¨)
´´´´´´´´´´´¶¶¶¶´¶¶¶¶´´´´´¶¶¶¶¶¶(¯`v´¯)
´´´´´´´´´´´¶¶¶´´´´´¶´¶¶¶¶¶¶(¸.•´...¸.•´¸.•*´¨)
´´´´´´´´´´¶¶´´´´´¶´´´´¶¶(¯`v´¯) (¸.•´...¸.•´¸.•*´¨)
´´´´´´´´´¶¶´´¶¶¶¶¶¶´´´¶¶¶(¯`v´¯) (¯`v´¯)
´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶´¶¶¶¶´¶¶¶(¸.•´...¸.•´¸.•*´¨)
´´´´´´´¶¶¶¶¶´´´´´´´¶¶¶¶¶(¯`v´¯) (¸.•´...¸.•´¸.•*´¨)
´´´´´¶¶¶¶´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶(¯`v´¯) (¸.•´...¸.•´¸.•*´¨)
´´´´´¶´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶(¯`v´¯) (¯`v´¯)
´´´´´´´´´´´´´¶´´´´´´´´´¶¶¶(¸.•´...¸.•´¸.•*´¨)
´´´´´´´´´¶¶´¶¶´´´´´´´´´´´¶(¯`v´¯) .•´¸.•*´¨)
´´´´´´´´´´´¶´¶¶¶¶´´´´´´´´´´´¶(¯`v´¯) (¯`v´¯)
´´´´´´´´´´¶¶(¯`v´¯) (¯`v´¯`v´¯) (¸.•´...¸.•´¸.•*´¨)
´´´´´´´´´¶¶¶(¯`v´¯) (¯`v´¯) (¸.•´...¸.•´¸.•*´¨)
¶¶¶´´´´´¶¶´¶(¯`v´¯) (¯`v´¯) ¸.•´¸.•*´¨)
´¶¶¶¶¶¶¶¶´´¶(¯`v´¯) (¯`v´¯) (¯`v´¯)
´´´¶¶´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶ (¸.•´...¸.•´¸.•*´¨)
´´´´´¶¶´¶¶´´´´¶¶¶¶(¯`v´¯) (¸.•´...¸.•´¸.•*´¨)
´´´´¶¶´´´´´¶¶¶(¯`v´¯) (¸.•´...¸.•´¸.•*´¨)
´´´¶¶´¶¶¶¶´´¶(¸.•´...¸.•´¸.•*´¨)´´¶¶¶¶¶´´¶¶´¶´´´´´´´´¶(¯`v´¯)
´¶¶´´´´´´´´¶¶¶´´´´´´¶¶(¯`v´¯) (¯`v´¯)
´´´´´´´´´´´´¶¶´´´´´¶¶(¯`v´¯) (¸.•´...¸.•¨*´¨`
پاسخ:
به به به  !
سما خانم، چه عجب! به روز نشدیم تا شما تشریف بیارین مطلبامونو بخونی این طرفا!!!!                                      
قصه قشنگی بود. انشاءالله خوابهای خوبتون به واقعیت بپیونده.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی