خوشبختی بیتا...
تُنِ صدای قشنگی داشت، من رو جذب تلویزیون کرد. با شکم روی تختش خوابیده بود بیست و چهار ساله که این وضعشه. ازش پرسید: " حاج رمضون! تو این بیست و چهار سال افسوس خوردی که ای کاش قطع نخاع نشده بودی؟ با همون صدای جذاب، با غرور و اقتدار گفت :"نه"
چه تفسیر قشنگی کرد، گفت :«خدا با من اینطوری حال می کنه من هم با خدا اینطوری..
پرسید: بزرگترین آرزوت چیه؟
اشک تو چشماش حلقه زد، بزرگترین آرزوش خوشبختی بیتا ، دخترش بود... .
اون صدای جذاب پر کشید و به دیار باقی شتافت...
شادی روح جانباز عزیز حاج رمضان روحی
اللهم صلی علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم