غزل عشق

دل نوشته های یه دانشجو

غزل عشق

دل نوشته های یه دانشجو

غزل عشق

شهوت و غضب دو راه نفوذ شیطان در بنی آدم

در تفسیر قمی از امام صادق ـ علیه السلام ـ  در ضمن حدیثی روایت شده : ابلیس عرض کرد: بارالها تو عادل هستی و هرگز جور و ستم روا نداری. آیا ثواب اعمال و عبودیت من بیهوده شد؟ پرودگار فرمود: هرچه خواهی از امور دنیا بخواه، برابر ثوابِ اعمالِ تو می دهم. شیطان اولین بار دوام زندگی خود را تا روز قیامت خواستار شد. پرودگار فرمود: به تو عطا نمودم.

 عرض کرد: مرا بر فرزندان آدم مسلط نما، پرودگار فرمود: تو را بر آنان مسلط نمودم.

عرض کرد: مانند خون در عروق آنان راه یابم. پرودگار فرمود: تو را آنچنان قرار دادم.

عرض کرد: فرزندی برای آنان به وجود نیاید جز اینکه برای من دو فرزند پدید آید و من آنها را ببینم ولی آنها مرا نبینند و به هر صورت که خواهم بر آنها آشکار شوم و به آن صورت در آیم. پرودگار فرمود: عطا نمودم.

عرض کرد: زیاده بفرما. پرودگار فرمود: دل و قلب آنها را محل و منزل تو و ذریه تو قرار دادم . عرض کرد: مرا کافی است .

در تفسیر این روایت آمده است: منظور شیطان از اینکه فرزندی برای آنان به وجود نیاید جز اینکه دو فرزند برای من پدید آید مراد آن باشد که در نهاد هر یک از افراد بشر دو نیروی شهوت و غضب بگذاری تا بتوانم با آن دو نیرو، بر آنان مسلط شوم و بر عقلشان غلبه یابم.

و منظور از اینکه من آنها را ببینم ولی آنها مرا نبینند این است که ابلیس کاملا بر خاطرات پی در پی و اندیشه و مکر بشر، هر لحظه آگاه باشد و لحظه ای از افکار بشر پنهان نباشد و بتواند با آن وسوسه نماید و بر مردم امر متشبه نشود و تشخیص ندهند که نیرنگ شیطانی است، بلکه هر عمل پسندیده و یا ناپسند را از فکر و اندیشه خود پندارند که زیاده سبب فرهیختگی آنها خواهد بود، زیرا چه بسیار انجام امور خیر و مصالح عمومی و یا عبادت که بواسطۀ ترغیب ابلیس آغاز می شود و به نیرنگ او به پایان می یابد.

و اما منظور از اینکه به هر صورت که خواهم در آیم، این است که چنانچه اجرای نیرنگ و دشمنی من با بشر وابسته به آن شود که خود را به طور تمثل به هیئت حیوان یا بشر نمایش دهم و بر تخیل آنها احاطه یابم که تمثل مرا تجسم پندارند و بتوانم نیرنگ خود را بر آنان تحمیل نماییم. همچنانکه ابلیس به صورت پیرمردی  در دارالندوه خود را به مشرکین ارائه داد و پیشنهاد کرد و همه سخنان او را شنیدند که می گفت همه قبایل عرب باید در قتل محمد ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ شرکت کنند به این صورت که  از هر قبیله ای یک نفر انتخاب شود و از قریش نیز یک نفر و همه شبانه در بستر، او را به قبل رسانند.

 اما منظور از اینکه قلب و دل بشر را محل و منزل ابلیس و فرزندان وی قرار دادم، مراد آن باشد که اکثر افراد بشر بر حسب طبع، پایبند هوا و هوس و به کار بردن نیروی شهوت و غضب هستند. در این صورت ابلیس کاملا می تواند بر خاطرات آنان فرمانروایی کند و با نیروی جاذبه خود آنها را برباید و نیرنگ خود را بر آنان تحمیل کند.

در روایت دیگری از امام صادق ـ علیه السلام ـ آمده است که : قلب بشر دارای دو نیروی پذیرش و شنوائی است و بر یکی از آن دو، فرشته ای گماشته شده که او را به خیر ارشاد می کنند و بر دیگری شیطانِ فتنه انگیزی گمارده شده . و هر یک او را امر و نهی می نمایند. شیطان او را به گناه دعوت می کند و فرشته او را از عصیان می ترساند...

۲۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۲ ، ۲۰:۴۸
علی رضا

13, 14شهریور ماه قراره بیست و دومین اجلاس سراسری نماز با شعار «نماز و سبک زندگی » در استان لرستان برگزار بشه. دنبال مطلب با موضوع نماز بودم تا درباره این اجلاس بنویسم که چشم به این شعر خورد. فکر کردم بد نیست بذارم وب دوستان هم استفاده کنن. خودم که خیلی خوشم اومد ان شاءالله که مورد پسند شما عزیزان هم واقع بشه.

 

فکرم همه جا هست ولی...


فکرم همه جا هست ولی پیش خدا نیست

سجادۀ زَردوز که محرابِ دعا نیست

گفتند سَر سجده کجا رفته حواست

اندیشۀ سیال من ای دوست کجا نیست

از شدت اخلاص من عالم شده حیران

تعریف نباشد ابدا قصد ریا نیست

از کمیتِ کار که هر روز سه وعده

از کیفیتش نیز همین بس ک قضا نیست

یک ذره فقط کُندتر از سرعت نور است

هر رکعت من حائز عنوان جهانی است

این سجدۀ سهو است و یا رکعت آخر؟

چندی است که این حافظه در خدمت ما نیست

ای دلبر من! تا غم وام است و تورم

محراب به یاد خم ابروی شما نیست

بی دغه دغه یک سجده راحت نتوان کرد

تا فکر من از قسط عقب مانده جدا نیست

هر سکّه دادند دو تا سکّه گرفتند

گفتند که این بهرۀ بانکی است ربا نیست

از بس که پی نیم وجب نان حلالیم

در سجدۀ ما رونق اگر هست صفا نیست

بَه بَه چه نمازی است همین است که گویند

راه عُرفا دور ز راه شُعرا نیست...

۲۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۲ ، ۲۱:۵۲
علی رضا

سلمان فارسی می گوید: پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ در آخرین روز از ماه شعبان برای ما خطبه خواندند و فرمودند: ای مردم! ماه بزرگ و پربرکتی به شما روی آورده، ماهی که در آن شب قدر می باشد که از هزار ماه بهتر است، خداوند عزوجل روزۀ آن را واجب کرده است، هر کس در این ماه با یک عمل خیر خود را مقرب خداوند کند مانند کسی است که در ماه های دیگر عمل واجبی را  أدا کرده باشد و هر کس در این ماه عمل واجبی را أدا کند مانند کسی است که در ماه های دیگر هفتاد واجب را به جا آورده باشد.

این ماه ،  ماه صبر است و ثواب صبر بهشت است و ماه مواسات و برابری است و ماهی است که در آن روزی اهل ایمان زیاد می شود، هر کس در آن روزه داری را ، افطاری بدهد باعث آمرزش گناهان او می شود.

گفته شد : یا رسول الله ! همه ما قدرت بر افطاری نداریم!

پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ فرمود: خداوند این ثواب را عطا می فرماید به کسی که روزه داری را قطره ای از شیر یا قدری از آب افطاری دهد و هر کس روزه داری را سیر کند خداوند از حوض خود آبی به او می دهد که دیگر تا ورود به بهشت تشنه نمی ماند و آن ماهی است که در اولش رحمت و میانه اش آمرزش و آخرش آزادی از آتش جهنم است .

و هر که در این ماه کار خدمتگذاران را سبک بگیرد خدا او را بیامرزد و از آتش جهنم آزادش کند، پس در این ماه چهار خصلت را زیاد انجام دهید که با دو خصلت پرودگارتان را خوشنود می کنید، شهادت بر « لا إله إلا الله » و در خواست آمرزش از او می باشد و اما آن دو که هیچ چاره ای از آن ندارید، بهشت را از خداوند درخواست کنید و از آتش جهنم به او پناه ببرید.


۵۳ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۲ ، ۱۹:۴۵
علی رضا

بار خدایا! در آستانه ماه ضیافتت به درگهت روی می آورم تا بار دیگر این روح زنگار گرفته را در دریای مغفرتت شستشو دهم و در این فراخوان آسمانی، میهمان جود و کرمت شوم که تو خود گفته ای : رمضان ماه میزبانی من است.

خوشا به حال آن کس که در این ضیافت الهی بر سر خوان لطف و رحمتت ندای العفو سر دهد و تو ، توبه پذیر غفور قلم عفو  بر جرایمش بکشی و با دیگر او را در آغوش مهربانی خود بگیری که همانا تویی رَبِّ توبه پذیر

رمضان مبارک

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۲ ، ۱۹:۳۸
علی رضا

هر کدوم از ما وقتی که با یه شخص مهمی قرار ملاقات داریم، از دو ساعت قبلش حاضر می شیم ، خودمون رو مرتب می کنیم که چی می خوایم بگیم و حتی نیم ساعت زودتر از وقت قرار هم در محل تعیین شده حاضر می شیم تا راس ساعت مقرر خدمت برسیم.

خوب که تو زندگیمون رو بگردیم و نگاه کنیم می بینم هر روز سر یه ساعت مشخصی با یه شخصیت مهمی که خیلی مهمه قرار داریم کسی که به من وشما عزت داده سلامتی  و شعور و خیلی چیزای دیگه داده. ما هر وقت کسی محبتی در حقمون بکنه تا عمر داریم یادمون می مونه و از هر فرصتی استفاده می کنیم تا جبران کنیم حالا یکی که تو زندگی این همه به ما محبت کرده دور از انصافه که جواب محبتش رو ندیم.

اون شخص توی یک شبانه روز که 24ساعته فقط و فقط به 17دقیقه راضیه و یه ساعت عاشقی مشخص کرده که تو اون ساعت منتظره من و شماست  و اون کسی نیست جز خدای مهربون .

امام موسی کاظم ـ علیه السلام ـ می فرماین:«نمازهای واجب که در اول وقت و با آداب مخصوص به خود خوانده می شوند از برگها و ساقه های نو رسیده و شاداب و با طراوت (درخت مورد)خوشبوتر است پس بر شماست که نماز را در اول وقت آن بجای آورید.»1

شماها که سر وقت به قراره عاشقیتون می رسید خیلی قدر بدونید واقعا که خوش به حالتون. 

۴۸ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۲ ، ۰۹:۱۳
علی رضا

در کنارم روز و شب بی تاب بود   

                   غافل از او چشم من در خواب بود

                                           تا شدم بیدار و مشتاق پدر           

                                                          او به خواب و چهره اش در قاب بود

  

امسال، اولین سالیه که روز پدر، جای خالیشو حس می کنم. خیلی دلم براش تنگ شده. پارسال شب قبل از اعتکاف رفتم خونشون وقتی متوجه شد که قراره برم اعتکاف بهم التماس دعا گفت ولی امسال ...

با ذکر یه صلوات روزش رو تبریک می گم.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

 ذکر صلوات شما عزیزان هم قطعا باعث شادی روح  ایشون می شه.

۵۹ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۲ ، ۲۲:۲۰
علی رضا

چند وقت پیش یه کتابی خوندم (کَفی از یَمی) کتاب جالبی بود، توصیه می کنم دوستان اگه دسترسی داشتن حتما بخونن. مطالبی که الان می خوام بنویسم برگرفته از همین کتابه. خودم که خیلی لذت بردم ان شاءالله دوستان هم بهرۀ کافی رو ببرن.

جاحظ(رئیس یکی از فرقه های معتزله) می گوید:« امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ صد جمله دارد که هر جمله از سخنش کار هزار جمله از سخنان زیبای عرب را انجام می دهد، که چنین است:

ـ کسی که قدر و اندازه خویش را بشناسد ، هلاک و تباه نمی گردد.

ـ ارزش هر کس به اندازه چیزی است که به آن اهمیت می دهد و آن را نیک می سازد

ـ کسی که خویش را شناخت به درستی پروردگارش را شناخت.

ـ انسان زیر زبانش پنهان است و با سخن گفتن ماهیت خود را آشکار می سازد.

ـ هرکس زبان شیرین و گوارا داشته باشد، برادرانش زیاد می شوند.

ـ با نیکی کردن ، آزادگان را می توان به بندگی کشید.

ـ سرمایه بخیل را به وقوع حوادث یا غارت وارث مژده بده.

ـ نبین گوینده کیست، ببین چه می گوید.

ـ بی تابی به هنگام بلا و مصیبت ، رنج و اندوه را افزون و کامل می گرداند.

ـ از راه  تجاوز و ستم، پیروزی به دست نمی آید و معنا ندارد.

ـ تکبر هرگز قابلیت ستایش را ندارد.

ـ با خودخواهی ، نیکی و خیر رسانی انجام نمی پذیرد.

ـ پرخوری با سلامتی جمع نمی شود.

ـ شرافت با بی ادبی همراه نمی گردد.

ـ انسان حریص نمی تواند از حرام دوری کند.

ـ حسود هرگز راحتی ندارد.

ـ جدال و لجاجت با محبت و دوستی جمع نمی گردد.

ـ انتقام گرفتن با سروری نمی سازد.

ـ فسق و فجور چیزی را افزون نمی کند.

ـ رها کردن مشورت با دیگران ، صواب و درستی را دور می کند.

ـ دروغ گو، مروت و مردانگی ندارد.

ـ پادشاهان وفا ندارند.

ـ هیچ کرامت و بزرگواری عزیزتر از تقوا نیست.

ـ هیچ شرافتی عزیزتر از اسلام نمی باشد.

ـ هیچ پناهگاهی مطمئن تر از ورع و خودداری از گناه وجود ندارد.

ـ هیچ یاوری نجات بخش تر از توبه نیست.

ـ هیچ لباسی زیباتر از سلامتی نمی باشد.

ـ هیچ دردی عاجز کننده تر از نابخردی نمی باشد.

ـ هیچ بیماری سنگین تر و سخت تر از کم عقلی وجود ندارد.

ـ زبانت بر آنچه که عادتش داده ای می گردد.

ـ انسان با چیزی که نمی داند دشمنی می کند.

ـ خدای رحمت کند کسی را که قدر و اندازه خویش را بداند و از حد خود فراتر نرود.

ـ تکرار پوزش خواهی موجب یاد آوری خطا و گناه می گردد.

ـ نصیحت کردن در میان جمع در واقع سرزنش خواهد بود.

ـ عقل که کامل شود ، سخن کوتاه می گردد.

ـ یار و یاور داشتن ، بال جوینده است.

ـ دورویی انسان، نشانه ذلت و خواری است.

ـ خیر رسانی نابخرد ، همچون گلخانه بر زباله دان می باشد.

ـ بی تابی دردناک تر از شکیبایی است.

ـ انسان مسئول آزاده است تا زمانی که وعده ندهد، وقتی وعده داد اسیر وعده اش می شود.

ـ بزرگ ترین دشمن کسی است که مخفیانه تر حیله می کند.

ـ کسی که به دنبال چیزهای بی ارزش و غیر لازم برود، چیزهای با ارزش و لازم را از دست می دهد.

ـ شنوندۀ غیبت ، خود یکی از غیبت کنندگان است.

ـ ذلت و خواری با طمع همراه است.

ـ راحتی و آسایش با ناامیدی از مردم و دل نبستن به آنان به دست می آید.

ـ حرص و آز ، محرومیت را به همراه دارد.

ـ کسی که شوخی اش زیاد شود از حسد دیگران و سبک شمرده شدن در امان نیست... .

پنجاه تا سخن بعدی رو در پست های آینده می نویسم. ترسیدم این پست بیش از حد طولانی بشه در حوصله دوستان نگنجه و نتونن استفادۀ کافی رو ببرن.

در پناهش موفق و پیروز باشید.

۳۱ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۱:۰۶
علی رضا

منتظر باش که تا خوانده شود ،  نمره ات را توبگیر

من به او می گفتم: مادرم را تو ببین ، نگران است هنوز

تاب دوری مرا ، او ندارد هرگز

خواهرم ، نام مرا می گوید

 پدرم ، اشک به چشمش دارد

نیمی از شربت دیروز درون شیشه ست

شاید آن شربت فردا و یا قرص جدید

معجزاتی بکنند ، حال من خوب شود

بگذریم از همه اینها

راستی یادم رفت

کارهایی دارم ، ناتمامند هنوز

من گمان می کردم

نوبت من به چنین سرعت و زودی نرسد

من حلالیت بسیار که باید طلبم

من گمان می کردم مثل هر دفعه ی قبل

باز بر می خیزم ، من از این بستر بیماری و تب

راستی یادم رفت من حسابی دارم که نپرداخته ام

قهر هایی بوده ست که مرا فرصت آشتی نشده است

می توانی بروی؟ چند صباحی دیگر ، فرصتی را بدهی؟

او به آرامی گفت: این دگر ممکن نیست

واگر هم بشود وعده ی بعدی دیدار تو باز

بار تو سنگین تر وحسابی بسیار ، که نپرداخته ای

دم در منتظرم ، زودتر راه بیفت

روح مهمان تنم ، چمدانش بر داشت

گونه ی کالبدم را بوسید

پیکر سردم بر جای گذاشت

رفت تا روز حساب ، نمره اش را بدهند

 چشم من ، خیره به دیوار بماند

دست من ، از لبه تخت به پایین افتاد

قلبم آرام گرفت ، نفسی رفت و دگر باز نیامد هرگز

دکتری هم آمد. با چراغی که به چشمم انداخت

گوشی سرد که برسینه فشرد وسکوتی که شنید

خبر رفتن من را به عزیزانم داد

وه! چه غوغایی شد

 یک نفر جیغ کشید

خواهرم پنجره را بست که سردم نشود

یک نفر گفت  : خبر باید داد که فلانی هم رفت

مادرم گوشه ی تخت زانو زد ، سر من را به بغل سخت فشرد

چشم هایم را بست ، گفت ای طفلک مادر اکنون

می توانی که بخوابی آرام

یاد آن بچگی ام افتادم ، که مرا می خواباند

باز خواباند مرا ، گر چه بی لالایی

پدرم ، دست مرا سخت فشرد و خداحافظی تلخی کرد

باز مردانه ، مرا ترک نمود

خواهرم اشک به چشم ، ساک من را می بست

رادیویی کوچک و لباسی که خودش هدیه نمود

شیشه ی قرص و دوا وبه تردیدی ، انگشتری ام را نستاند

جانمازم بوسید گوشه ی ساک نهاد

و برادر آمد ، کاش یک ساعت قبل آمده بود

قبل از آن که مادر چشم هایم را بست

او صدایم می کرد ، که چرا خوابیدم

اندکی برخیزم تا که جبران کند او

اشک بر روی پتو می بارید

گل مهری دیگر ، به چنین بارش ابر

فرصت رویش بر سینه ندارد ، افسوس

یک نفر آمد و او را برداشت و به او گفت تحمل باید

راستی هم که برادر خوب است

من که مدتها بود گرمی دست برادر را

احساس نمی کردم هیچ

باورم شد که مرا می خواند ودلش سخت مرا می خواهد

یک نفر تسلیتی داد ومرا برد که برد

جای سردی بودم ، سرد تر از نفس هر چه رفیق

صبح فردا همگی جمع شدند با لباسان سیاه و نگاهانی سرخ

پیکرم را بردند و سپردند به خاک

خاک این موهبت خالق پاک

چه رفیقان عزیزی که بدین راه دراز

بر شکوه سفر آخرتم افزودند

اشک در چشم کبابی خوردند

قبل نوشیدن چای ، همه از خوبی من می گفتند

ذکر اوصاف مرا ، که خودم هیچ نمی دانستم

نگران بودم من ، که برادر به غذا میل نداشت

دست بر سینه دم در استاد و غذا هیچ نخورد

راستی هم که برادر خوب است

گرچه دیر است ولی فهمیدم

که عزیز است برادر ، اگر از دست برود

و سفر باید کرد تا بدانی که تو را می خواهند

دستتان درد نکند ،ختم خوبی که به جا آوردید

اجرتان پیش خدا

عکس اعلامیه هم عالی بود

کجی روبان هم ، ایده ی نابی بود

متن خوبی که حکایت می کرد

که من خوب و عزیز

ناگهانی رفتم وچه ناکام ونجیب

دعوت از اهل دلان که بیایندبدان مجلس سوگ

روح من شاد کنند وتسلی دل اهل حرم

ذکر چند نام در آن برگه پر سوز و گداز

که بدانند همه ، ما چه فامیل بزرگی داریم

رخصتی داد حبیب ، که بیایم آنجا

آمدم مجلس ترحیم خودم

همه را می دیدم

همه آنهایی ، که در ایام حیات ، من نمی دیدمشان

همه آنهایی که نمی دانستم ، عشق من در دلشان نا پیداست

واعظ از من می گفت

حس کمیابی بود

از نجابت هایم ، از همه خوبی هام

وبه خانمها گفت: اندکی آهسته

تا که مجلس بشود سنگین تر

سینه اش صاف نمود و به آواز بخواند:

"مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک

چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم"

راستی اینهمه اقوام و رفیق

من خجل از همه شان

من که یک عمر گمان می کردم ، تنهایم و نمی دانستم

من به اندازه یک مجلس ختم ،دوستانی دارم

همه شان آمده اند چه عزادار و غمین

من نشستم به کنار همه شان

وه! چه حالی بودم ، همه از خوبی من می گفتند

حسرت رفتن نا هنگامم

خاطراتی از من ، که پس از رفتن من ساخته اند

از رفاقت هایم ، از صمیمیت دوران حیات

روح من غلغلکش می آمد

گر چه این مرگ مرا برد ولی ،

گوییا مرگ مرا ، یاد این جمله رفیقان آورد

یک نفر گفت ، چه انسان شریفی بودم

دیگری گفت ، فلک گلچین است خواست شعری خواند

که نیامد یادش

حسرت و چای فرو برد به یک لحظه رفیق

دو نفر هم گفتند: این اواخردیدند که هوای دل من

جور  دیگر بوده ست

اندکی عرفانی وکمی روحانی

وبشارت دادم  ، که سفر نزدیک است

شانس آوردم من ، مجلس ختم من است

روح را خاصیت خنده نبود

یک نفر هم می گفت: من و او ،  وه چه صمیمی بودیم

هفته قبل به او راز دلم را گفتم

و عجیب است مرا ، او سه سال است که با من قهر است

یک نفر ظرف گلابی آورد و کتاب قرآن

که بخوانند کتاب وثوابش برسانند به من

گرچه برداشت رفیق لای آن باز نکرد

و ثوابی که نیامد بر ما

یک نفر فاتحه ای خواند مرا و به من فوتش کرد

اندکی سردم شد

آن که صد بار به پشت سر من غیبت کرد

آمد آن گوشه نشست ، من کنارش رفتم

اشک در چشم عزادار وغمین

خوبی ام را می گفت

چه غریب است مرا

آنکه هر روز پیامش دادم

تا بیاید که طلب بستانم

و جوابی نفرستاد و نیامد هرگز

آمد آنجا دم در ، با لباس مشکی ، خیره بر قالی ماند

گر چه خرما برداشت ، هیچ ذکری نفرستاد ولی

باز هم فهمیدم ، من از خرده صوابی ، نتوانم که ستاند

آن ملک آمد باز آن عزیزی که به او گفتم من

فرصتی می خواهم

خبرآورد مرا ، می شود برگردی

مدتی باشی در جمع عزیزان خودت

نوبت بعد ، تو را خواهم برد

روح من رفت کنار منبر و به آرامی به واعظ فهماند

اگر این جمع مرا می خواهند

فرصتی هست مرا ، می شود برگردم

من نمی دانستم ، این همه قلب مرا می خواهند

باعث اینهمه غم ، خواهم شد

روح من ، طاقت این گریه ندارد هرگز

زنده خواهم شد باز

واعظ آهسته بگفت: معذرت می خواهم

گوییا شادروان مرحوم ، زنده هستند هنوز

خواهرم جیغ کشید وغش کرد

وبرادر به شتاب . مضطرب رفت که رفت

یک نفر گفت که تکلیف مرا روشن کن

اگر او زنده هنوز است که باید برویم

اگر او مرد خبر فرمایید تا که به خدمت برسیم

مجلس ختم عزیزی دیگر منعقد گردیده

رسم دیرین اینست ما بدانجا برویم ، سوگواری بکنیم

عهد ما نیست به دیدار کسی کو زنده ست ، دل او شاد کنیم

کار ما شادی مرحومان است

نام تکلیف الهی به لبم بود ، چه بود؟

آه یادم آمد

صله مرحومان!!!

واعظ آمد پایین ، مجلس از دوست تهی گشت عجیب

صحبت زنده شدن چون گردید

ذکر خوبیهایم ، همه بر لب خشکید

ملک از من پرسید : پاسخت چیست بگو

تو کنون می آیی؟ یا بدین جمع رفیقان خودت می مانی؟

چه سوال سختی

بودن ورفتن من درگرو پاسخ آن

زنده باشم بی دوست ، مرده باشم با دوست

زنده باشم تنها ، مرده در جمع رفیقان عزیز

ناله ای زد روحم

و از آن خیل عزادار و سیه پوش پرسید:

چرا رنگ لباس ذکر خوبیها سیه باید؟

چرا ما در عزای یکدگر از عشق می گوییم؟

به جای آنکه در سوگم ، مرا دریایی از گریه

کنون هستم ، مرا دریاب با یک قطره لبخند

شاعر: کیوان شاهبداغی

 

۲۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۲ ، ۱۹:۱۵
علی رضا

پارسال، سال تحویل به اتقاق همسر و فرزندم به منزل پدرم برای عرض تبریک سال جدید رفتیم ولی امسال درست ده روز به سال جدید مونده بود که پدرم به دیار باقی شتافت و عید امسال، ما رو در حسرت دیدارش گذاشت.

ذکر صلوات شما عزیزان قطعا باعث شادی روح اون مرحومه.

امام رضا ـ علیه السلام ـ ضمن توصیه به دعا برای پدر پس از مرگ وی می فرماید:«  روایت شده که هر کس در حیات پدرش با او نیکی کند ولی پس از وفاتش برای او دعا نکند خدا او را "قاطع رحم " نام می نهد.

 و همچنین از امام باقر ـ علیه السلام ـ روایت شده :« اگر کسی به والدین خود در زمان حیات آن دو نیکوکار بود ولی پس از مرگ آنان بدهکاریشان را نمی پردازد و برای آنان استغفار نمی کند خدا وی را عاق والدین به شمار می آورد.

 

۲۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۱ ، ۲۲:۰۹
علی رضا

شخصی می گفت من فلان دعا رو در پنج دقیقه می خونم. واقعا هم دعای طولانی ای بود. یه بار ازش خواستم برام بخونه. از هر ده تا جمله  که می خوند من یکی رو می فهمیدم چی می گه از بس که تند می خوند ...

بعضی از ماها، فقط عادت کردیم به روخونی کردن دعا و... متن عربیش رو می خونیم و دریغ از متوجه شدن یه جمله در صورتی که ترجمۀ دعا رو فهمیدن ...

خیلی وقته تصمیم داشتم ترجمه قسمتی از مناجات خمسه عشره رو در وبم بنویسم. امروز این توفیق نصیبم شد. امیدوارم که مورد استفاده دوستان قرار بگیره.

خدایا ! خطا و گناهان ، مرا لباس خواری و ذلت پوشانده و دوری تو جامۀ عجز و بینوایی بر تنم انداخته و جنایت بزرگ هوای نفس پرستی مرا دل مرده ساخته. تو ای خدا از رجوع به لطف و کَرَمت باز این مرده دلم را زنده گردان .

ای مقصد و مقصود و مطلوب و آرزوی من، قسم به عزتت که من کسی که گناهانم را ببخشد غیر تو نمی دانم و آنکه درهم شکستگیهای امورم را جبران کند جز تو نمی بینم . من با آه و ناله و کمال خضوع به درگاهت آمده ام و به خواری و مذلت بسویت رو آورده ام. پس اگر تو مرا از در برانی دیگر به که رو آرم؟ و اگر تو مرا رَد کنی به که پناه برم؟ پس آه از تأسف و حسرت خجلت و افتضاح من و وای از اندوه و غم مصائب و کردار زشت من . از تو درخواست می کنم ای بخشندۀ گناه بزرگ و ای جبران کنندۀ هر شکسته استخوان، که ببخشی گناهان مهلک خطرناکم و بپوشانی زشتیهای پنهانی فضاحت آورم و مرا در عرصۀ قیامت از نسیم خوش عفو و عنایتت جدا مساز و از نیکویی بخشش و پردۀ پوشش محرومم مگردان. خدایا سایۀ ابر رحمتت را بر سر گناهانِ سوزان من بینداز و باران لطف و محبتت را بر عیوب و پلیدیهای اعمالم بباران . خدایا آیا بندۀ گریخته به جایی جز به درگاه مولایش رجوع تواند کرد؟ یا از خشم و غضب مولایش غیر او احدی حمایتش تواند نمود؟

خدایا اگر پشیمانی از گناه توبه است ، قسم به عزتت که من از پشیمانانم و اگر استغفار و طلب آمرزش کردن موجب محو گناه است، به لطفت من از آمرزش طلبانم. تو را سزد که بر ما عتاب کنی تا باز خوشنود گردی؟ خدایا! قسم به قدرتت، بر من که توبه ام بپذیر و به حِلمت بر عصیانم که از من درگذر و به عِلمت به احوالم که با من به رفق و محبت نظر فرما.

 خدایا! تویی که دری از عفو بخششت به روی بندگان باز کردی و نامش توبه نهادی و در کتابت فرمودی : ای بندگان به درگاه من به توبه با حقیقت باز آیید تا از گناهانتان در گذرم . پس عذر آنکه از این در، که باز کردی غافل است چه خواهد بود؟ ای خدا! اگر گناه از من زشت است ؛ عفو از تو زیباست. ای خدا! من اولین بنده نیستم که گنه کرده از او تو درگذشتی و به درگاه کَرَمت آمد و به او احسان کردی . ای دادرس پریشان دلان! ای برطرف سازندۀ غم و رنج و زیان! ای بزرگ احسان ! ای آگاه از سّر بندگان! ای نیکو پرده پوش بر گناهان، جود و رحمت نامنتهای تو را بسوی تو شفیع می گردانم و به جناب تو و مهربانیت نزد تو توسل می جویم . پس دعایم مستجاب کن و از امیدی که به لطف تو دارم محرومم نگردان و توبه ام قبول فرما و خطاهایم به کَرَم و رحمتت محو گردان. ای مهربان ترین مهربانان.

خدایا! زین توبه که صدبار شکستم توبه...


۳۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۱ ، ۱۸:۱۷
علی رضا